جدول جو
جدول جو

معنی دار کلی - جستجوی لغت در جدول جو

دار کلی
لان های که پرندگان بر تنه ی درختان سازند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ لَ)
قریه ای است در هفت فرسنگ و نیمی جنوب منامه، در بحرین. (فارسنامه ناصری چ سنگی ص 189)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل در 5هزارگزی شمال باختری آمل و 3 هزارگزی باختر شوسۀ آمل به محمودآباد. دشت، معتدل مرطوب، مالاریائی و دارای 170 تن سکنه است. آب آن از چشمه آغوزکنی و رود خانه هراز تأمین می شود و محصول آنجا برنج، پنبه، کنف، غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که بفاصله 12500 گزی جنوب مشرق فیض آباد واقع و مربوط به حکومت اعلی بدخشان و متصل به جاده است. این ده بین خط 70 درجه و 41 دقیقه و 43 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 34 درجه و 37 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رِ مُ)
پایتخت. دارالملک. مرکز فرمانروایی:
دار ملک خویش را ضایع چرا باید گذاشت
مر سپاهان را چرا کرده ست بر غزنین گزین.
فرخی.
، سرزمین:
نخستین بار گفتش کزکجایی ؟
بگفت: از دارملک آشنایی.
نظامی.
، کاخ. قصر:
کلید همه دارملک سلاطین
بزیرگلیم گدایی طلب کن.
خاقانی.
رجوع به دارالملک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
دهی است از بخش سوادکوه شهرستان شاهی با 350 تن سکنه. آب آن از رود خانه تیجون و محصول آن برنج، غلات، نیشکر و عسل است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، یادداشت کردن، بیاد آوردن محنتهای گذشته را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام موضعی به بابل (بار فروش) مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی و ص 158 ترجمه فارسی آن)
لغت نامه دهخدا
(دِیْ عَ)
دهی است از دهستان کره سنی بخش سلماس شهرستان خوی و دارای حدود100 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قلعه ای به آسیای صغیر و آن سابقاً از جلمه شهرهای بی تی نیۀ قدیم (در ترکیه آسیای صغیر) بوده است که در تاریخ ایران مکرر ذکری از آنان بمیان آمده است. ’داس کی لی یون’ اکنون قلعه ای است بنام دیاس کلی. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2152)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دگر شکلی
تصویر دگر شکلی
در انگلیسی دگر کرپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کنی
تصویر کار کنی
عمل و کیفیت کار کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مار شکلی
تصویر مار شکلی
مار کرپی
فرهنگ لغت هوشیار
نردبان دو طرفه و ثابت در پرچین جهت عبور و مرور
فرهنگ گویش مازندرانی
کندوی عسل که از تنه ی درختان سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
دارکوب
فرهنگ گویش مازندرانی
خزه، خزه ای که روی درختان روید
فرهنگ گویش مازندرانی
سوراخ های غار مانند داخل کوه ها که در گذشته به عنوان پناهگاه.، نام مجموعه غارهایی است که در پرتگاه ها و دره ها از کوه کاروان
فرهنگ گویش مازندرانی
برگ درخت، برگ نوعی گیاه انگلی که بر روی تنه ی درختان روید
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لیتکوه آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
درختی، دارد، درخت به
فرهنگ گویش مازندرانی
موش درختی
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست درخت، پوست تازه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در منطقه ی میخساز نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در بلده واقع در حوزه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
برگردانده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
برفی که روی شاخه های درخت بماند و یخ بزند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سبزی خوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی
سواری چهار نفره، چهار ترک
فرهنگ گویش مازندرانی
زنگی بزرگی که بر گردن گاو آویزند
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
شاخه ی درخت، سرشاخه ی قطع شده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه ی پرندگان که بر روی درختان ساخته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان رود
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قله ای در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که درخت ها را از ریشه در می آورد
فرهنگ گویش مازندرانی